سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد - خانه متروک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد - خانه متروک
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 142630
بازدید امروز : 3
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ..........
فریاد - خانه متروک .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........








رضا و مهتاب
شمیم یار
یاغی ترین ستاره
بازی بزرگان
به تو می اندیشم
به جای حرفهای همیشگی
ساحل
عاشقانه های مریم
سروین
رویای ابی
زندگی می گوید اما....
نغمه دل
عطش
هجوووووووووووم
صدای پای اب

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
فریاد2
فریاد
فریاد 3
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
تابستان 1385

............ طراح قالب...........


  • انتظار

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/12/19:: 3:25 عصر
    انتظار دیواری است به بلندی اسمان  ریسمانی است اویخته در هوا  جاده ای است که تا غروب امتداد یافته و حرف ناگفته ایست که در سینه ی خاک گرفته است.انتظار شب بلندی است که پایانش را خورشید به یادگاری برای اسمان برده و ما همه منتظریم تا دیوار فرو ریزد ریسمان رها شود و انتهای جاده نزدیکترین نقطه ممکن ما منتظر شنیدن حرف ناگفته ای هستیم که سحر را برایمان به ارمغان اورد. پس ای خورشید طلوع کن دیوار فرو ریزد ای ریسمان رها شو که ما انتظار سحر را می کشیم ما منتظریم؟                                                    

    نظرات شما ()

  • خاطره ؟

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/12/11:: 3:19 عصر
    تنها هنگامیکه خاطره ات را می بوسم در می یابم که دیریست که مرده ام چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره تو سردتر می یابم.........

    نظرات شما ()

  • عمرمن

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/12/7:: 2:45 عصر
    عمر من غارت شد و غارتگر از من دور شد   من صبوری کردم و تاراجگر مغرور شد   عمر من باتکرار روز و شب گذشت شمع فانوس جوانی دم به دم کم نور شد

    نظرات شما ()

  • زندگی من ؟

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/12/5:: 10:56 عصر
    گفتمش نقاش نقشی بکش از زندگی   با قلم نقش حبابی بر روی دریا کشید

    نظرات شما ()

  • عشق سوخته

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/12/2:: 5:43 عصر
    گمان کردم که با من    هم دل و هم دین و هم دردی   به مردی با تو دل بستم    ندانستم که نامردی

    نظرات شما ()

  • حکایت دل

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/11/30:: 11:1 عصر
    به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن را ندارد............

    نظرات شما ()

  • مرگ عشق

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/11/30:: 2:36 عصر
    شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت   گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی                                                  سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد       گفت دیری نشود لیک تو خاموش شوی

    نظرات شما ()

  • خاطره عشق

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/11/29:: 11:42 عصر
    در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر  با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد عشقها می میرند رنگها رنگ دگر می گیرند  و فقط خاطره هاست که چه تلخ و چه شیرین دست ناخورده بجا می ماند

    نظرات شما ()

  • من وتو؟

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/11/29:: 1:22 صبح
    شب ما سوخته دلان را سحری نیست چرا............

    نظرات شما ()

  • پس چرا عاشق نباشم؟

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 84/11/29:: 1:16 صبح
    من که میدانم شبی  عمرم به پایان میرسد   نوبت خاموشی من    سهل و اسان میرسد  من که میدانم که تا    سرگرم بزم و مستی ام    مرگ ویرانگر چه بیرحم    و شتابان میرسد   من که میدانم به دنیا    اعتباری نیست نیست   بین مرگ و ادمی قول و قراری نییست نیست    من که میدانم اجل   ناخوانده و بیدادگر    سرزده می اید  راه فراری نیست نیست پس چرا عاشق نباشم    پس چرا عاشق نباشم

    نظرات شما ()

       1   2      >