سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زمستان 1386 - خانه متروک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زمستان 1386 - خانه متروک
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 142618
بازدید امروز : 3
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ..........
زمستان 1386 - خانه متروک .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........








رضا و مهتاب
شمیم یار
یاغی ترین ستاره
بازی بزرگان
به تو می اندیشم
به جای حرفهای همیشگی
ساحل
عاشقانه های مریم
سروین
رویای ابی
زندگی می گوید اما....
نغمه دل
عطش
هجوووووووووووم
صدای پای اب

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
فریاد2
فریاد
فریاد 3
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
تابستان 1385

............ طراح قالب...........


  • هنوز تنهای تنهایم.......

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 86/12/18:: 1:12 عصر
    نام مرا روی برگهای درختانی که سر راهت ایستاده اند می نویسی و به فرشته ها می گویی تازه ترین ترانه هایی را که برایت سروده ام زمزمه کنند.می دانم هر روز تالارهای ملکوت را برای امدن من اماده می کنی انقدر خوشحالم که می توانم ساعتها در کوچه ای تاریک منتظرت بایستم تا همراه ماه بیرون بیایی.خیلی دلم می خواهد تاریخ توادم را در تقویم فرشته ها ببینم می خواهم بدانم چند سال با یک گل سرخ همخانه بودم و کی با خورشید به ملاقات کهکشان رفتم.هر وقت باران را می بینم به یاد چشمهای تو در اولین دیدار می افتم روزهایی که قلبم دفترچه یادداشتم بودو من روی یک برگ از ان برایت نامه می نوشتم.ابی تر و عمیق تر از دریاها بودم و هزاران رودخانه در من زندگی می کردند صبحها من و یک پری مهربان زیر نور پرتقالها می نشستیم و برای پروانه هایی که از کنارمان می گذشتند شمع روشن می کردیم من گاهی می توانستم زمین و کائنات را روی سر یک سوزن ببینم و گاهی موری را بزرگتر از سلسله کوهها می دیدم گاهی احساس می کردم هفت هزار سال از همه موجودات بزرگترم و گاهی خود را هفتصد هزار سال کوچکتر از همه می دیدم.هر وقت کلمه ها می خوابند صدای دلشوره جهان را می شنوم باید حرف بزنی تا کبوترها عشق رافراموش نکنند.باید شعر بخوانی تا من همیشه عاشق بمانم.باید نگاه کنی تا ستاره ها همچنان جوان بمانند.

    نظرات شما ()

  • پاییز عشق

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 86/10/27:: 12:23 صبح

    چون برگی پاییزی که باد گاهی نوازشم می کند سوار بر تکه ابری می شوم سرشار از ارزوهای محال گاهی
    هم سوار بر امواج متلاطم دریای بی مهری بعضیها از صدای شکستنم ذوق می کنند وصدای التماس دستانم را نمی شنوند.مرا انقدر خرد می کنند که از من منی باقی نمی ماند من محبت را از مردمانی خواستم که عشق را نمی شناسند.............
    عشق ورزیدن را از کویر بیاموز که دریا بودنش را به افتاب بخشید....................
    شهادت سید و سالار شهیدان را به تمامی مسلمان جهان  تسلیت عرض می کنم


    نظرات شما ()